لنگر کشتی را بکشید

معمولاً اگر یک نگاه به زندگی خود داشته باشیم وقتی صحبت از مشکلات و گره می شود ما خدا را شکر می‌کنیم و می‌گوییم که من این مشکلات را ندارم اما اگر کمی ریز و دقیق شویم می‌بینیم که زندگی ما هم پر از مشکلات است.

در سی دی لنگر کشی در مورد سیستم پایدار و ناپایدار صحبت می‌شود.

 در سیستم‌ پایدار زندگی بسیار خوب و عالی است و کسی مجبور به دروغ و دزدی نیست،در سیستم ناپایدار درآمد وجود ندارند و مردم به خاطر یک لقمه نان به یکدیگر آسیب می زنند در حال حاضر آن یک لقمه نان برای ما ''نیرو و انرژی'' است.

در سیستم ناپایدار همه جا هرج و مرج است و همه چیز به هم ریخته است و معمولاً ما موظف هستیم به اتفاقاتی که در طی روز برای ما می‌ افتد جوابی داشته باشیم.

سیستم پایدار و سیستم ناپایدار دقیقا شهر حال زندگی ما است.

در زندگی ناپایدار همیشه دعوا، خشم، داد و بیداد است، زندگی است بدون پول بدون مسافرت بدون تفریح، چون مسئولیت را بلد نبودیم به همین خاطر زندگی باری به هرجهت داشتیم.

اگر قرار است ما در زندگی به سیستم پایدار برسیم، شرط اول حضور در جلسات است چون کار کنگره این است که یک سیستم ناپایدار را به سیستم پایدار تبدیل کنند آن هم از طریق آموزش.

ما در اینجا می آموزیم و یاد می گیریم که چگونه خودمان جسم مان و شهر وجودی مان را مدیریت کنیم و به سلامتی برسانیم تا بعد از آن بتوانیم این مدیریت را در خانواده و اجتماع نیز داشته باشیم.

انسان ها دو دسته هستند، یکسری افراد برای جوابگو بودند به مشکلات و سوالات زندگی، عقلانی جوابگوی مشکلات هستند، ولی دسته دوم از انسان ها از روی احساس تصمیم می‌گیرند این افراد عقل را دور می‌زنند و فرمان را از احساس می گیرند، این افراد احساسی هستند و همه چیز را از روی احساس بیان می‌کنند.

معمولا افراد مصرف کننده به خاطر حس های آلوده، احساسی عمل می‌کند و پیام‌هایی که میگیرد همه اشتباه است و اطلاعاتی هم که می‌دهد هم اشتباه است، به همین دلیل جواب سوالات را هم اشتباه می دهد.

متاسفانه ما افراد احساسی به خاطر خرابی سیستم ایکس ساده لوح، زودباور ،دهن بین هستیم، مشکلات جزئی از زندگی است، ما به دنیا آمده ایم که تکامل پیدا کنیم تکامل ما در گرو برخورد با مشکلات است.

انسان وقتی بزرگ می شود که بتواند جوابگوی مشکلات باشد و بتواند آن مشکلات را عقلانی حل کند، بزرگترین دوست و بزرگترین دشمن ما، خودمانیم اگر با خودمان دوست باشیم می‌توانیم به خودمان محبت کنیم و اگر با خودمان دشمن باشیم بدترین ها را با خودمان انجام می دهیم،هیچ کس نمی تواند به ما آسیب بزنند به جز خودمان و هیچ کس نمی تواند به ما کمک کند به جز خودمان.

ما وقتی نا امید می شویم نمی توانیم مشکلاتمان را حل کنیم و خود را سرزنش می کنیم و باز از روی تصمیم گیری احساسی سریع لنگر خود را می اندازیم، این لنگر انداختن بهانه ای است که دست از ناامیدی بر نداریم.

به همین دلیل باید لنگر کشتی خودمان را بکشیم و دست از ناامیدی برداریم و از مشکلات نترسیم و با دید باز وبا نیروی ایمان نیروی عشق و عقل، تفکر شروع به حرکت کنیم در این راه کسانی هستند که به ما کمک کنند.

کفر

سخننان محمد اشکشی 

دستور جلسه کفر

ظرفیت و مسولیت

قبله گم کردن

وادی دهم

هر انسانی هر کاری را مداوم و تکرار گونه در طی زمان انجام ‌دهد، آن کار وآن فعل جزیی از وجود انسان می شود و آن فرد با کارهایش شناخته می‌شود مانند دروغگویی، دروغگویی یک نوع صفت است این کار باعث می‌شود که فرد با صفت دروغگو شناخته شود.

چگونه میشود یک صفت بد را به صفت خوب تغییر داد؟آموزش صحیح همراه با تجربه مفید برای رسیدن به دانایی موثر و این نیازمند تمرین، تغییر و مهارت می باشد.

وادی دهم امید را به انسان ها می دهد به یک انسان بد، این امید را می‌دهد که اگر صفات بدی را با خود حمل می کند نگران و ناامید نباشد چون می توان این صفات بد را تغییر داد.

 این وادی به انسانهای درست هم تلنگر می‌زند که اگر از اعمال و افکار خود غافل شوند دچار سقوط به اعماق تاریکی میشوند.

همه انسان ها دوست دارند آزاد باشند ولی هر کس به اندازه فهم و عقل خود آزادی را معنا می کنند خیلی ها هرج و مرج، بی قید و بند بودن و..... را آزادی می دانند.

ولی انسانی آزاد است وحریت دارد که از درون آزاد شده باشد یعنی توانسته باشد صفت های بد را رها کنند و به دنبال صفت های خوب انسانی باشد، همه صفت های بد مانند بندهای نگهدارنده و نیروهای منفی و بازدارنده هستند که نمی‌گذارند انسان به مقام انسانیت برسد.

وادی دهم به ما می‌گوید هیچ انسانی محکوم به گذشته نیست و مجبور به آینده هم نیست یعنی ما نباید افسوس گذشته و چیزهایی را که از دست داده ایم را بخوریم و خود را سرزنش کنیم.

 ما مجبور به آینده هم نیستیم چون می توانیم آینده خود را با سعی و تلاش تغییر بدهیم.

این یعنی تغییر صفت که باعث می‌شود ما شیوه و روش زندگی خود را عوض کنیم و راه درست را انتخاب کنیم و در صراط مستقیم حرکت کنیم و خطاهای گذشته را تکرار نکنیم.

صفت گذشته در انسان صادق نیست یعنی هر انسانی مانند گیرنده است و هر گیرنده ای فرستنده هم می باشد ما پیام ها را از هستی میگیریم صداها را می شویم اجسام را لمس می کنیم این باعث می شود که مانند فرستنده این اعمال را انتشار بدهیم،

مانند راهنما که مثل گیرنده پیام‌ها را گرفته و الان برای ما انتشار می‌دهد.

سه چیز می‌تواند صفت های انسان را تغییر بدهند نور، صوت، حس،

نور راه را در تاریکی به ما نشان می‌دهند مانند خداوند که در عالم هستی فرمان می دهد ویا کنگره که راه را به ما نشان میدهد.

صوت مانند حرفهایی است که ما در کنگره می شنویم مانند درست زندگی کردن و انسان بودن، ولی اگر ما حس نداشته باشیم که نوری را که دیده ایم و صوتی را که شنیده ایم در زندگیمان اجرا کنیم با شکست مواجه می شویم.

برای زندگی بهتر ما باید تغییر کنیم بعد از تغییر، تبدیل می‌شویم و در آخر ترخیص، برای تغییر با آمدن به کنگره و گرفتن پیام های درست و گوش کردن به حرف های راهنما و اجرائی کردن این فرامین ما به انسانهایی درست تبدیل میشویم،که اشتباهات گذشته را انجام نمی دهیم، ولی برای ترخیص شدن نیاز به اذن خداوند است و هم خواست خودمان باید خواست باشد.

بندهایی که امروزه به دست ما خورده شده همه ریشه در گذشته دارد اگر خودمان را رها نکنیم در آینده هم این بندها به ما می چسبند. اما بندها یک خاصیت دارند همگی ظاهر قشنگی دارند و خود را زرین و طلایی نشان می‌دهند،اما رفته رفته رنگ از نقاب بر می دارند و می بینیم که فلزی بی ارزش مانند حلبی و آهن زنگ زده هستند و اصلاً ارزش حمل کردن نداشته اند مانند:خانه، پول شهوت، قمار، کینه، و نفرت هیچکس با این ها نتوانسته زندگی خوبی داشته باشد و به آرزوهایش برسد.

 خاصیت بند اسیر کردن است

وقتی بندی به دست و پای آدم می‌خورد هر چقدر تلاش کنی محکم‌تر و تنگ‌تر می‌شود مانند دستبند و پابند کلانتری 

ما امروز می توانیم بهترین باشیم اگر دیروز بدترین بودیم و باید حواسمان باشد که بهترین بمانیم،و گرنه باز بدترین می‌شویم و این به لیاقت و جایگاه ما بستگی دارد که الان کجا ایستاده ایم. پس حواسمان باشد که بعد از تغییر بهترین بمانیم و تبدیل به انسان شویم تا به نحو احسن ترخیص شویم.

که چی

معمولاً در زندگی افراد این طور است که انسانها تا وقتی همه چیز بر وفق مراد است در دنیای دیگری سیر می کنندو خبری از هیچ کجا ندارند،ولی وقتی به یک مشکل برمیخورند شروع به ناله می کنند، در این مواقع هست که از اطرافیان خود انتظار دارند که حلال مشکلاتشان باشند.

اغلب آدمها در هنگام سقوط و ورود به تاریکی خودشان را ناامید نشان می‌دهند، معمولا افرادی که وارد سقوط و تاریکی می‌شوند ارتباطشان و حس شان با عالم هستی قطع می شود،نه از زندگی لذت می برند و نه با کسی میتواند ارتباط برقرار کند، نه هدف مشخصی دارندو نه امید به زندگی. این افراد زندگی باری به هرجهت دارند.

در زندگی خیلی زود دیر میشود، اکثر ما خیلی دیر متوجه سقوط خود شده ایم وقتی ما به زندگی گذشته خود فلش بک میزنیم می بینیم که چه فرصت هایی و چه موقعیت هایی و چه نعمت هایی را از دست داده ایم چون توانایی و نیرویی نداشتیم و از آنجایی که، ناامیدی زیاد به سراغ ما می آمد، همیشه به خودمان می گفتیم "که چی" بشه،درس بخوانیم "که چی" بشود کار کنیم "که چی" بشود، اگر دوستی می‌گفت برویم سینما زود می‌گفتیم سینما برویم "که چی" بشود بچه هایمان می‌گفتند پارک برویم، بخاطر بی حوصلگی میگفتیم پارک برویم "که چی بشود" یا اگر خانواده می گفت برویم مهمانی، می گفتیم میهمانی برویم "که چی" بشود و......تمام این توجیه ها به این خاطر بود که ما نمی توانستیم از محل خرید و مصرف خود دور بشویم.

ما به خاطر مصرف در طی سالها افرادی گوشه گیر و منزوی شده بودیم به همین خاطر هم به همه می گفتیم "که چی بشود" به مسافرم برویم یا در جمع حاضر شویم "که چی" بشود.

هر چقدر انسان ها جهل و نادانی شان بیشتر باشد و قتی با کلمه "که چی" مواجه می شوند به خاطر نفهمیدن معنی آن از خود می‌پرسند "که چی" یعنی چی این کلمه دو حرفی قرار است چه اتفاق خوبی برای من رقم بزند و در زندگی من چه مشکلاتی را حل کند.

"که چی" یک نوع سلاح و حربه است که خداوند در اختیار ما گذاشته است ولی ما نوع استفاده درستش را بلد نیستیم.

زندگی یک مبارزه همیشگی بین نفس و عقل است. ما مدام نفسمان با عقلمان درگیر است مخصوصا نفس عماره در جایی که نفس عماره زورش بیشتر از عقل است ، به ما اطلاعات غلط می دهد و "که چی" را مطرح می‌کند، اگر عقل ما دانایی و قدرت کافی را نداشته باشد مغلوب نفس می شود و باز از نفس شکست می‌خوریم، اما اگر دانایی داشته باشیم و عقلمان زورش به نفسمان برسد با همین کلمه "که چی" می توان نفس را بایکوت کرد و آن را مغلوب ساخت مثل حقه های نفس