وقتی انسان، انسان می شود که بتواند روی صور آشکار و صورپنهان با هم منطبق شود، وقتی این صورها با هم یکی شدند آن وقت است که هر به هر چه فکر کنیم همان را میگوییم و هر چه را بگوییم همان را انجام می دهیم اما وقتی صور آشکار و پنهان انسان با هم منطبق نشد به یک چیز دیگر فکر میکند و عملکردش باحرفش یکی نیست.
اینکه بعضی انسان ها کافر هستند درست، اما کافر فقط این نیست که برای خداوند شریک قائل شد کافر به کسی میگویند که یک حقیقتی را میپوشاند، اینکه انسان ها حریص هستند مشخص است اینکه انسان ها ناسپاس هستند هم مشخص است، ما با حال خراب وارد کنگره شدیم و چند ماه سفر کردیم وقتی یک مقدار چشمانمان باز شد بعد از چند ماه تازه شروع به گریز زدن میکنیم چرا؟ چون ما ناسپاس هستیم یادمان رفته که چه حال خرابی داشتیم و فکر میکنیم باز دوباره راحت میتوانیم به این حال خوش برسیم، ناسپاس هستیم تا وقتی که گیر هستیم عِزوجِز میکنیم اشک میریزیم اما همین که یک مقدار حالمان خوب شود بدون خداحافظی می رویم و پشت سرمان را هم نگاه نمی کنیم می رویم و دوباره بعد از چهار پنج ماه با حالی خیلی خراب بر می گردیم و دوباره گریه زاری می کنیم این خصلت آدمیزاد است انسانها باید خصلتهای شان را تغییر دهند و این تغییرات هم فقط با جهان بینی اتفاق می افتد.
انسانها به همان اندازه خوب میشوند که به همان نسبت تغییر کرده باشند انسانها به نسبتی سرنوشتشان تغییر می کند که بتوانند تغییر در خودشان ایجاد کنند، مشکل اصلی افراد نادان این است که دیگران را نادان فرض میکنند و فکر میکنند دیگران نمی فهمند درصورتی که همه می فهمند ولی به روی ایشان نمی آورند، ما زمانی که تغییر می کنیم فرمان هم نسبت به ما تغییر میکند تا زمانی که تغییر نکرده ایم فرمان به ما میگوید مصرف کن و مصرف کننده بمان ولی زمانی که تغییر می کنیم فرمان هم نسبت به ما تغییر می کند و ما درست می شویم و آماده می شویم که برنامه زندگی مان را عوض کنیم،
اگر کارمان را درست انجام دهیم یک مرحله صعود می کنیم ولی اگر کارمان را درست انجام ندهیم سقوط میکنیم ما باید استارت زندگی را درست بزنیم چون به هیچ عنوان نمی شود سر هستی و کائنات کلاه گذاشت.
این جهان کوه است وفعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا