آدرس وبلاگ اصلی لژیون
http://c60mosadeghi.blogfa.com
آدرس کانال تلگرام لژیون پنچم
حقه های نفس
هر انسانی از زمانی که به دنیا می آید و تا زمانی که چشم از این دنیا میبندد بزرگترین کار و وظیفه اش حرکت کردن است، اما ما خیلی وقتها حرکت می کنیم اما نمیدانیم چطور و به کجا، و حرکت ما به سمت قهقرا میرود بعد از آن از خودمان میپرسیم که چرا اینگونه شد؟
چون از نفس خودمان غافل هستیم زندگی معجونی است که همه چیز در آن است خوب بد خیر شر، زشت زیبا، همه اینها وقتی با هم جمع شود آن وقت می شود زندگی، به خاطر همین وقتی خیلی از افراد در مسیر زندگی قرار می گیرند چون قانون زندگی کردن را بلد نیستند زندگی برای شان عذاب می شود چون راه و روش درست زندگی کردن را بلد نیستند اولین قانونی که باعث میشود افراد زندگی درستی داشته باشند این است که باید خودشان را بشناسند یعنی بتوانند بر نفس خود غلبه کنند و روی آن کار کنند زندگی جنگی است بین نفس و عقل، در زندگی مدام نفس یک چیزی میخواهد و عقل آن را وتو می کند و دوباره نفس یک کلک جدید می زند و از یک راه دیگر وارد میشود که عقل را دور بزند و فرمان و سکان عقل را در دست بگیرد تا عقل فرمان مورد نظر نفس را صادر کند به همین دلیل نفس و عقلمان همیشه در جنگ است همانطور که در سی دی رود گفته شده است بزرگترین جنگ جنگ افکار و عقاید است.
خیلی از مواقع انسان ها دوست دارند حرکت کنند ولی اسیر هستند در افکار و عقاید گذشته شان، ما اگر میخواهیم واقعاً زندگی کنیم باید حتما روی نفسمان کار کنیم نفسی که همیشه می گوید مواد بزن، دزدی بکن، بداخلاقی کن، حق مردم راپایمال کن این طور زندگی کردن اصلا ارزش ندارد.
نفس ذره ذره جلو میآید وقتی توان انسان را گرفت آن وقت انسان را به حال خودش رها میکند درست مانند کسی که وسط آسمان و زمین به یک طناب چسبیده و کسی نیست که کمکش کند نه زور بالا کشیدن خودش را دارد و نه دل رها کردن خودش را .
نفس یک کلک دیگری که میزند خصوصی سازی می کنند یعنی نفس ما را یک گوشه تنها گیر می اندازد و بعد به ما حمله می کند کاری که می کند این است که ما را اول از جمع خانواده، دوست جدا می کند زمانی که ما تنها شدیم درخواستش را رو میکند و آنقدر نفس زرنگ است که اول خواسته بزرگش را مطرح نمیکنند و نمیگوید که میخواهم بلای سرت بیاورم که بیچاره شوی نفس دست روی نقاط ضعف ما میگذارد و میگوید اگر این کار را بکنی، اگر مواد بزنی یک حال خوبی را پیدا میکنی که تا به حال تجربه نکردی، اینگونه می شود که ما آرام آرام اسیر نفسمان میشویم و روزبهروز سقوط بیشتری را تجربه میکنیم.
ما باید مواظب باشیم گوشه رینگ گیر نکنیم، در زندگی نفسمان مدام به ما حمله میکند اگر ما راه های مقابله با نفس را بلد نباشیم نفس وقتی دید زورمان به آن نمیرسد (زور ما در عقلمان است) وقتی عقل را از ما گرفت دیگر نمی توانیم تصمیمات عقلانی بگیریم زندگی ما میشود سراسر تصمیمات احساسی و از آنجایی که اعتیاد اول احساس را از بین میبرد دیگر ما چیزی برای داد و ستد نداریم دیگر نمی توانیم به کسی محبت کنیم نمی توانیم با خانواده رفتار درستی داشته باشیم در کل دیگر نمیتوانیم درست زندگی کنیم.
ما به کنگره می آییم آموزش می گیریم دانایی کسب می کنیم برای اینکه در زندگی اگر نفسمان خواست به ما حمله کند ما حمله نفسمان را دفع کنیم و بدلش را به نفسمان بزنیم ما باید همیشه کار دستمان نفسمان بدهیم تا نفسمان کار دست ما نداده.